زندگی فیالبداههنمایشی بی تمرینتنی بی پُروسری بی تأملاز نقشی که بازی میکنم ناآگاهامفقط میدانم که از آن خودمست، غیر قابل تعویضموضوع نمایشنامه رادرست روی صحنه باید حدس بزنم
برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستمسرعت جریانی را که بر من وارد میشود به سختی تاب میآورمبدیهه میسازم، با آن که از بدیههسازی بدم میآیدبر ناآگاهیام هر گام سکندری میخورمرفتارم بوی شهرستانیبودن میدهدغریزههایم نشان از تازه
کاری'>کاری دارندترس صحنه، علتی است برای تحقیرشدنمبه گمانم موجبات تخفیف، ظالمانه استواژگان و حرکات غیر قابل پسگرفتنستارگان، تا آخر شمرده نشدهاندشخصیتم مثل پالتویی است که در حال دویدن دکمههایش را میبندماین هم نتایج تأسفبار این شتابزدگی استکاش دست کم، بشود چهارشنبهای را از پیش تمرین کردپنجشنبهای را تکرار کرداما وای، دیگر، جمعه با نمایشنامهای که نمیشناسمش از راه میرسدمیپرسم آیا این کار درستی است(صدایم گرفته استچون حتی نگذاشتند پشت پرده، سینهام را صاف کنم)گمراهکننده است که فکری کنی این امتحانی سرسریدر اتافی موقتی است، نهمیان دکورها ایستادهام و میبینم چه استوارنددقت همهی آکساسوارها مرا متعجب میسازدصحنهای گردان، دیریست که میگرددحتی دورترین سحابیها روشن شده استآه، شکی ندارم که این نخستین شب نمایش استو هر کاری که میکنمبرای
همیشه به کاری که کردهام بدل میشودشیمبورسکای عزیز + چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۱| 22:53|| | ... و خدایی که هیچ وقت در امور عاشقانه دخالت نمی کند...
ادامه مطلبما را در سایت ... و خدایی که هیچ وقت در امور عاشقانه دخالت نمی کند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : notti-bianche بازدید : 70 تاريخ : جمعه 12 اسفند 1401 ساعت: 13:33